آتریسا جووون؛؛؛آتریسا جووون؛؛؛، تا این لحظه: 11 سال و 5 روز سن داره
داداشیم؛ آرسام جون؛؛داداشیم؛ آرسام جون؛؛، تا این لحظه: 7 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس اردیبهشتی ما

تولد بابایی جونم

جمعه تولد بابایی بود خیلی خوش گذشت کلی به مامانی کمک کردم بابایی جونم تولدت مبارک انشالله صد و بیست ساله بشی امسال اینو میخوندم و دست میزدم کیک تولد بابایی؛ هنر مامانی خودمه من و بابایی جونم من و داداشی جونم بابایی دوستت دارم سورپرایز بابایی واسه مامی جونم دیشب؛ یهویی ...
8 آبان 1396

پایان ترم اول آی مت و شروع ترم 2A و ترم جدید زبان

کلاس آی مت ما تو همین مهدی که میرم برگزار میشه و از این بابت واسه مامانی خیلی خوبه بریم عکس های کلاسم روببینیم جلسه ی آخر ، همراه با هدیه رویا جونم، مربی عزیزم امروز هم ترم دو شروع شد چند روزی بئد که دیگه دلم خیلی تنگ شده بود واسه رویا جون همش به مامانی میگفتم پس کی شروع میشه ترم جدید زبانم هم شروع شده با یه تیچر جدید، زهرا جون دوستش دارم کلی شعر انگلیسی یاد گرفتم .: آتریسا جووون؛؛؛ تا این لحظه ، 4 سال و 6 ماه و 4 روز سن دارد :. ...
8 آبان 1396

ماهی که گذشت و ورود من به پیش دبستانی

دلم واسه همه تنگ شده بود اومدم تا خاطراتم و عکس های خوشگلم رو بذارم ماشالله بزرگ شدم و کلی به مامانی کمک میکنم مثلا حواسم همیشه به داداشیم هست همه جا مراقبش هستم پارک بیرون میریم همش میگم: من خواهر بزرگ شم دیگه مامانی هم همش میگه: قربوووونت بشم الهــــی ژست من واسه عکس مامانی همش میگفت: شما که دو روز تو هفته آی مت داری، سه روز هم زبان پس پیش نرو ولی من صبح از خواب بیدار میشدم و میگفتم: مامانی حوصله م سر رفته... آخه من بزرگ شدم دیگه... منو ببر پیش؛ اینجوری شد که... اولین روزی که رفتم پیش دبستانی این هم عکس پرسنلی من واسه پیشم ...
8 آبان 1396
1